دیگـــــــــــــــرگون

محلی برای یادداشت های حمیدرضا جیهانی

دیگـــــــــــــــرگون

محلی برای یادداشت های حمیدرضا جیهانی

پیر ما گفت:
 " آنکه رفتنی بوده، به کل نیامده، خیالش را فراموش کن! "
۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۲ مهر ۸۹ ، ۱۳:۱۸
حمیدرضا جیهانی




ما که این همه برای عشق،
                     آه و ناله ی دروغ می کنیم؛


راستی چرا
     در رثای بی شمار عاشقان


                           -که بی دریغ-
خون خویش را نثار عشق می کنند،



از نثار یک دریغ هم
.
.
.
.
.
.
.
.
        دریغ می‌کنیم؟…

قیصر امین‌پور
۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ مهر ۸۹ ، ۱۲:۳۵
حمیدرضا جیهانی


در غلغله شلوغی های این شهر بزرگ،
برغم فاصله بی منتهی پیش رو...

چونان صدای قلقل قلبت را می شنوم،
که
ریتم نفس ام،
دم ام،
باز دم ام؛
از های گرم
هوای نفس توست!



باور نمیکنی؟
ریز نگاهی کن،
ببین!

سرم را
بر شانه تب دار تو
بر جای گذاشته
و
از خود،
رفته ام...

میرداماد- دم غروب 89/06/27
۹ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ شهریور ۸۹ ، ۱۶:۲۹
حمیدرضا جیهانی

یاابن الحسن!

ستاد استهلال را کدام سو بفرستیم برای رؤیت ماه رویت؟

          آیا در ضیافت خدا،
                              ما را اذن ضیافت چشمانت خواهی داد...
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ شهریور ۸۹ ، ۲۰:۰۲
حمیدرضا جیهانی
برای شکستگی های روحم،


جز تو،
شکسته بندی سراغ ندارم ...!

(و لا اری لکسری غیرک جابرا – مناجات التائبین)

پ.ن:سفره را پهن کردند...
۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ شهریور ۸۹ ، ۱۸:۴۳
حمیدرضا جیهانی






ماتیلدا: زندگی همیشه این طوری گنده، یا فقط تا وقتی بچه‌ای اینطوریه؟

لئون: نه، همیشه همینطوره!‏



عجب فیلمی بود...
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ شهریور ۸۹ ، ۱۸:۵۷
حمیدرضا جیهانی

خطوط موازی!
شاید روزی در پی یک حادثه ای،
بر سر یک تقاطعی،
گره ای زاده شود؛

عقدی جاری شود،
آشیانه ای ساخته شود!


ای کاشکی طوفان نشود؛

باران و نسیم خنکای خیال هاست،
و
باد های تند،
نرمش خیال اهالی آشیانه است...

ای کاشکی طوفان نشود!!!
890514

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ مرداد ۸۹ ، ۱۰:۳۹
حمیدرضا جیهانی

به‌گاهِ آمدن
به‌گاهِ آمدن ام،
در آغوشت خواهم گرفت؛

سرم را میان گیسوان‌ت خواهم کرد،

و سینه‌ام را،
پر از عطرِ با تو بودن

خواهم نمود؛

و چشم در چشم...

در اوجِ آرامش و احساس

آغوشت را تنگ تر کن...

می خواهم کم بیاورم نفس‌هایم را
تا شماره کنی حجم لذتم را،
از

با

"تو"

بودن...

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۷ تیر ۸۹ ، ۱۷:۱۴
حمیدرضا جیهانی

این منم، اشرف مخلوقـــــات!

اکنون، بر سر جنازه خویش،
سوگوار نشسته ام و می اندیشم؛

آیا
زمان آن فرا نرسیده است که
خدای بزرگ،
از آفرینش من،
"انسان

اظهار ندامتی بکند؟!
4 خرداد 89


پ. ن: خطی در حال انسان عصر پست مدرن با چاشنی ی از نیهیلیسم!
۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۴ خرداد ۸۹ ، ۱۸:۴۹
حمیدرضا جیهانی


نام: محمدبن علی ملکداد تبریزی

لقب: شمس تبریزی

مذهب: اسماعیلی مذهب(شناخت مولانا,ناصرنجمی ص21)

نسب: ابوبکرسله باف سنی(نفحات الانس,ص464)

پاره‌ای از اعتقادات:

میگوید: سماع و آوازه‌خوانی به همراه موسیقی و رقص یک عبادت برتر است، و حتی برای برخی افراد واجب است.(نفحات الانس، ص464 - مجموعه مقالات شمس، ص184)

روزی برای نظربازی و عشق بازی از مولوی سه چیز درخواست کرد:

یکی همسر مولوی، یکی پسر مولوی که هنوز بالغ نشده بود و قدری شراب از محله زرتشتیان؛ که مولوی هر سه رابرای استادش فراهم کرد.(نفحات الانس، ص466)


مولوی پس ازملاقات باشمس، قیل و قال و درس و مدرسه را رها کرد و به رقص و نغمه‌سرایی و سماع و عشق‌پردازی پرداخت.(نفحات الانس، ص25)

علما وبزرگان قونیه، شمس را مانند منصور حلاج، جادوگر و ساحر و رند و لاابالی می‌دانستند.(نفحات الانس، ص25)

او در شصت سالگی به دختر جوانی بنام کیمیا خاتون دلبستگی پیدا کرد و آخر با او ازدواج کرد؛ اما به دلیل رفتار خشن شمس و مشاجره طولانی که بین این نو داماد پیر و نوعروس جوان رخ داد؛ عروس جوان پس ازیک بیماری سه روزه جوان مرگ شد.(پله پله تا ملاقات خدا، دکتر زرین کوب، ص141)

شمس می‌گوید:

وقتی پیامبربه معراج رفت جبرئیل به پیامبرگفت: اگر چهار برابر عمر نوح فرصت داشته باشم و فضایل عمربن خطاب را بشمرم، مناقب او تمام نخواهد شد؛ اما عمر با همه فضیلت‌هایی که دارد، تنها یک خوبی ازخوبی‌های ابوبکر است!(مجموعه مقالات شمس تبریزی، ص400)

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ فروردين ۸۹ ، ۲۱:۳۵
حمیدرضا جیهانی