دیگـــــــــــــــرگون

محلی برای یادداشت های حمیدرضا جیهانی

دیگـــــــــــــــرگون

محلی برای یادداشت های حمیدرضا جیهانی

۱ مطلب با موضوع «اندیشه، هنر، فلسفه و زیبایی شناسی :: طنز» ثبت شده است


یکم- افسانه مخملی کودتا و کشته شدگان ش؛
از سال قبل که افسانه کشتار و جنایت بر علیه مردم توسط حکومت و لباس شخصی های ش نقل هر محفل اپوزیسیونی و محل تامل دوستان خودی شده بود، کرارا واژه ای را می شنیدم که از سویی جدا دردناک بود و از سوی دیگر طنزی برای شادی و مضحکه ای برای ارزیابی میزان عقل ناآگاهان!
 از یک سو مرگ هیچ یک از حاضران در اغتشاشات خیابانی فتنه بعد انتخابات تائید نمی شد و از سوی دیگر سران نامحترم فتنه هر روز یرای سیر کردن شکم های دریوزه خود به ظرف حلوای مراسم ختم، سوم، هفته و چهلم شهدای خودساخته من در آوردی شان دست دراز میکردند!
هدف هم تنها یک چیز بود، که در اثر اهمال یکی از همپالکی های شان به زبان رانده شده بود: جنبش خون می خواهد! حال به چه هزینه ای؟ بماند...
   
دوم- استفاده ابزاری از مقدسات؛
آن کلمه، واژه مقدس شهید بود، واژه ای که بار معنایی به فراخنای همیشه تاریخ داشته است...
یکایک مردمان این مرز و بوم و هرکجای جهان را که پرسش کنید، در معنای این کلمه مقدس سخنانی ژرف و زیبا تحویل تان خواهند داد؛ شهادت را هنر مردان خدا می دانند و نه کار مردم خداجوی طرفدار آقای مهندس...! زیرا همه را با آن انسی از جهانی دیگر است...
شهید و شهادت، تعریف خاص خود دارد، شهید کسی است که در راه خدا ( فی سبیل الله ) و برای حفظ و پاسداشت امری از اوامری الهی درطی مجاهده به دست جبهه مقابل حق آسیب ببیند و جان ببازد، حال آیا سرکارعلیه ندا خانم آقا سلطان شهید هستند (با عنایت به عکس ها و اطلاعات منتشره از ایشان!) و یا جیره خواران اجانب!؟
حیرت آنجاست که همان کسانی که زمانی شهید و شهادت را تخطئه می کردند، تفکر ایثار و شهادت را خودکشی و خشونت طلبی می نامیدند؛ امروز مقتولین افسانه ای مطامع خود را شهید می نامند، شهدای راه دموکراسی!!!
            العجب و کل العجب که در اثر کم کاری های ما، جای حق و باطل عوض می شود، و از هیچ یک از شهدای واقعی مظلوم فتنه 88 نه سخنی هست و نه عکسی، دریغ از بزرگداشت و تجلیلی...؛ تا کی!؟
تا آنجا که حتی در ابتدای کار شایع شد: کسانی که در کهریزک بوده اند، از نظر بنیاد شهید و امور ایثارگران، شهید هستند!!!
سوم- حیف بعد عدم...؛
از آنروز تا حال، هر وقت سخن از شهدای جنبش به اصطلاح سبز مطرح می شد، به یاد شعری می افتادم از طنزپرداز قوی دست و شیرین قلم این دیار، جناب ابوالفضل زرویی نصرآباد، که در فضایی محاوره ای در مخاطبه با سید ابراهیم نبوی (طنزنویس و روزنامه نگار سال های جامعه مدنی) سروده شده بود که آنجا در فضای همکاری و دوستی به او تذکراتی داده بود، از جمله در بخشی از آن مثنوی طنز(از طریق لینک کامل ش را بخوانید، شیرین است) اشاره ای به اکبر گنجی و ماجرای محکومیت دادگاهی ش کرده بود؛ و تعریضی بر شهید خواندن او در صورت هلاکت احتمالی!
فی المثل شخص « اکبر گنجی » / - گرچه از حرف بنده می‌رنجی -
می‌شود عاقبت هدر، خونش / می‌گذارند دست کم، ...
- اکبر گنجی آشنای من است / یار دیرین و با وفای من است
می‌کنم کیف از نوشته‌ی او / صحبت تازه و برشته او
می‌نویسند، حیف، بعد عدم / روی گورش « شهید راه قلم » !-
آن چنان مرگ و این چنین مرده / هر که گفته شهید ... خورده!


حال حکایت ما و این شهدای رنگین است!
            چهارم- دوست دختر! شهید!!!
در پی نمایش احساسی اخیر سایت راه سبز در خصوص شهدای جنبش سبز و راه آزادی بسوی مجسمه آزادی، و انتشار نامه عاشقانه و خاطره گویی های دوست دختر(!) شهید(؟؟؟) امیر جوادی فر! دریغ م آمد که این متن را قلمی نکنم و از حقیقت شهادت این « شهید راه آزادی» هم بند با محسن روح الامینی و محمد کامرانی که جزء بازداشت شدگان کهریزک بودند سخن نگویم!!!
            دوستی می گفت: تا حالا مادر شهید دیده بودیم، همسر شهید دیده بودیم، دختر شهید دیده بودیم، خواهر شهید دیده بودیم، برادر و پدر و... شهید دیده بودیم؛ ولی دوست دختر! شهید! دیگه ندیده بودیم، که نمردیم و به برکت فتنه سبز و توهمات نخست وزیر دوران امام دیدیم.
لینک های زیر تعدادی از عکس و فیلم هایی است که در این باب در فضای مجازی منسوب به ایشان منتشر شده، به لحاظ عدم ضرورت باز نشر نمی کنم، خواستید خودتان ملاحظه فرمائید.
۶ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۷ بهمن ۸۹ ، ۱۲:۱۴
حمیدرضا جیهانی