دیگـــــــــــــــرگون

محلی برای یادداشت های حمیدرضا جیهانی

دیگـــــــــــــــرگون

محلی برای یادداشت های حمیدرضا جیهانی

حکایت رفتن

پنجشنبه, ۲۷ آبان ۱۳۸۹، ۰۲:۰۹ ب.ظ


اون وقت که
از چشمام رفت
؛


تازه
با دلم
،

دیدم اش،
تماشایش کردم،

دیدم ات!
890826
موافقین ۰ مخالفین ۰ ۸۹/۰۸/۲۷
حمیدرضا جیهانی

نظرات  (۸)

پس از رفتنت
آرزوهایم را دفن خواهم کرد ..
دفتر خاطراتم را به آب خواهم انداخت ...
وقاب عکس اتاقم را
پستوی زمان خواهم سپرد.


...نبودنت را باور خواهم کرد
واجازه ی ورود
هیچ نگاهی را
به آرزوهایم نخواهم داد...


اما کاش قبل از رفتنت
...به گنجشک های شهر
سپرده باشی
برق انتظار را در چشمانشان نگاه دارند.

..شاید رفتنت را
برگشتی دوباره باشد...
زن عشق می کارد و کینه درو می کند... دیه اش نصف دیه توست و مجازات زنایش با تو برابر... می تواند تنها یک همسر داشته باشد و تو مختار به داشتن چهار همسرهستی .... برای ازدواجش ــ در هر سنی ـ اجازه ولی لازم است و تو هر زمانی بخواهی به لطف قانونگذار میتوانی ازدواج کنی ... در محبسی به نام بکارت زندانی است و تو ... او کتک می خورد و تو محاکمه نمی شوی ... او می زاید و تو برای فرزندش نام انتخاب می کنی.... او درد می کشد و تو نگرانی که کودک دختر نباشد .... او بی خوابی می کشد و تو خواب حوریان بهشتی را می بینی .... او مادر می شود و همه جا می پرسند نام پدر ... و هر روز او متولد میشود؛ عاشق می شود؛ مادر می شود؛ پیر می شود و میمیرد... و قرن هاست که او؛ عشق می کارد و کینه درو می کند چرا که در چین و شیارهای صورت مردش به جای گذشت، زمان جوانی بر باد رفته اش را می بیند و در قدم های لرزان مردش؛ گام های شتابزده جوانی برای رفتن و درد های منقطع قلب مرد؛ سینه ای را به یاد می اورد که تهی از دل بوده و پیری مرد رفتن و فقط رفتن را در دل او زنده می کند... و اینها همه کینه است که کاشته می شود در قلب مالامال از درد...! و این رنج است
سلام حج آقا
دیوانه بمانید ولی مانند عاقلان رفتار کنید،خطر متفاوت بودن را به پذیرید ولی بیاموزید بدون جلب توجه متفاوت باشید.
09138113825
۰۱ آذر ۸۹ ، ۱۱:۲۱ قاسم صفایی نژاد
امکاناتش کمه؟ کامل‌ترین سیستم وبلاگ برای بلاگره!!!!

این لینک آموزشی رو بخون، شاید یه چیزی یاد گرفتی:
http://web3b.wordpress.com/2008/09/07/blogger-admin/
چرا نگاه نکردم
مانند آن زمان
که مردی از کنار درختان خیس گذر می کرد
@بانو:
ممنون از توصیه های شما!
ولی فکر کنم این کامنت مال طرح سکوت باشه!!!
http://digargon.blogspot.com/2010/11/blog-post_17.html

@صفایی نژاد:
آقاجان گفتم که من بلد نیستم با این بلاگر کار کنم، هم امکاناتش کمه و هم معلوم نیست از کجا باید تنظیمات کرد...
۲۷ آبان ۸۹ ، ۱۶:۳۴ صفایی‌نژاد
تاریخ وبلاگت رو شمسی کن. چرا آخرش تاریخ مینویسی؟
۲۷ آبان ۸۹ ، ۱۴:۴۸ بانوی اردیبهشت
پشت فرمان دستش را نگیر!
باهاش نرو بام تهران برای دیدن غروب.
بهش نگو بانو!
سرت را روی شانه ی راستش نگذار،
باهاش نرو امامزاده. روی پل قرار نگذار.
از پشت، در آغوشش نگیر...
برایش فال سعدی نگیر.
باهاش نرو کافه ی بالای میدان...
خاطره هایم را بگذار برای خودم باشد...

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">