دیگـــــــــــــــرگون

محلی برای یادداشت های حمیدرضا جیهانی

دیگـــــــــــــــرگون

محلی برای یادداشت های حمیدرضا جیهانی

نظریه زیباشناسی دیوید هیوم

يكشنبه, ۲۶ شهریور ۱۳۹۱، ۱۱:۵۱ ب.ظ

    مقاله ذیل توضیح نظرات دیوید هیوم، فیلسوف شکاک اسکاتلندی درباب نظریه زیباشناسی است. وی در این‌جا سعی دارد، نظریه متفکران دوره روشنگری در باب اصالت ذوق در نقد آثار هنری را توجیه کند و به‌زعم خود دو آزمون برای تشخیص اثر هنری ارائه می‌کند.

این مقاله که در سایت دانشگاه آمریکایی روآن Rowan آمده و به‌همراه ترجمه خانم مریم پیردهقان از سایت فلسفه نو آورده شده‌است.

Hume

David Hume (1711-1776), Scottish Enlightenment philosopher, further developed the idea of "taste" that came to dominate thinking about the arts in the eighteenth century. (See Francis Hutcheson for more about this idea.) By talking about taste rather than about objective beauty or harmony, enlightenment thinkers shifted the focus of thinking about the arts from the qualities of the work to the experience of the viewer, listener or reader, and prepared the way for talk about "the aesthetic experience1" as well as for later talk about "aesthetic properties2". In "Of the Standard of Taste", Hume attempts to reconcile two apparently contradictory notions. On the one hand, it seems clear that tastes differ. In the immortal words of Big Bird (I think), "What you think is really terrific may be awful and yucky to me!" That's as true for art as it is for ice cream. Taste is a matter of sentiment, of how I feel about things. And how I feel is how I feel; once I'm clear about it there's no room for argument. If something feels beautiful to me, then to me it is beautiful. End of discussion.

But should the discussion end there? It seems that taste is not a completely relative matter after all; for everyone would agree (to bring Hume's examples up to date) that Shakespeare is a greater author than John Grisham, Coltrane is greater than Kenny G, Picasso's work is better than what you find on Hallmark cards, and so on. Even if someone could be found to defend the opposite opinion, and no doubt someone could, "no one pays attention to such a taste…; we pronounce [it]…absurd and ridiculous." (See Ross, pp. 80, 81, for Hume's way of stating these two opposing points.)

Hume reconciles the two extremes by saying that there are, indeed, standards of taste. They represent a consensus, derived from experience, about "the common sentiments of mankind4". The reason not everyone's taste follows these standards is that, in Hume's words, "Those finer emotions of the mind are of a very tender and delicate nature, and require the concurrence of many favourable circumstances to make them play with facility and exactness, according to their general and established principles. The least exterior hindrance to such small springs, or the least internal disorder, disturbs their motion, and confounds the operation of the whole machine." Thus it is true, in a way, that 'Beauty is in the eye of the beholder.' Nevertheless there is a "catholic and universal beauty", because of "[t]he relation which nature has placed between the form and the sentiment."

How do you tell, then, when a work belongs with the Picassos, and when it belongs with Elvis-on-velvet? Hume suggests two tests. One is not worth much for new work; it's the test of time. What has been received as great by many generations of appreciators must be great, for universal human sentiment approves it. The other is not really a test; it's more of a recommended procedure for art critics and appreciators. Here, in brief, are Hume's rules for art appreciation and criticism:

1. Start with the right equipment. To discern "the sentiment of beauty" reliably requires "a delicate imagination."

2. Practice makes perfect. The more experience you get in looking at works of art, the more discerning your judgment becomes.

3. Take several looks. What you miss on the first examination may become clear on the third or fourth.

4. Compare the work with others like it. This will help you see what you might otherwise miss.

5. Free the mind from prejudice. As much as possible, forget about any special personal interest you might have in the work (e.g., that it was made by a relative of yours, or that you paid a large amount of money for it, or that you agree or don't agree with the point the work is making). Try to be a disinterested observer.

It is not easy to meet all these qualifications; that's why, in Hume's words, "a true judge in the finer arts is . . . [a] rare character." All the same, such true judges can be found, and their judgment provides the standard for criticism. "Strong sense, united to delicate sentiment, improved by practice, perfected by comparison, and cleared of all prejudice, can alone entitle critics to this valuable character; and the joint verdict of such, wherever they are to be found, is the true standard of taste and beauty" (Ross, p.87). While one might think this makes critical judgment far too elite a matter, Hume thought that the judgement of such critics would be confirmed, where it was accurate, by other observers. Because the underlying basis of the standard of taste is "the universal sentiments of mankind7", there will be a tendency for others to agree with a sound critical judgement, even if they wouldn't have arrived at it on their own, once the relevant features of the work are drawn to their attention. Think about whether you think this is true, or to what extent it is true, and to what extent you think taste is a culturally determined matter, or a matter of class status.

Hume closes his essay with two qualifications. Not every question about the merits of a work can be settled by "the standard of taste." There is a natural variation in sentiments, as a result of which what appeals to some will not appeal to others. Hence the young may prefer love stories, the old philosophy. Here no standard applies; the one taste is not better than the other, just different. The same is true in some cases where taste varies from culture to culture. What is funny to an American may not be funny to a Korean, and vice versa. This is simply a matter of cultural difference, and there is no cross-cultural truth of the matter as to what is really funny.

 

   دیوید هیوم(1711-1776)، فیلسوف اسکاتلندی دوره‌ی روشنگری، ایده‌ی «ذوق» را که بر آمده از تفکرِ غالبِ قرنِ هجدهم در مورد هنر بود توسعه داد. متفکران این دوره با بحث در مورد ذوق، و نه در باب زیبایی و یا تناسبِ اُبژه، تمرکزِ اندیشه در باب هنر را از کیفیت اثر به تجربه‌ی بیننده، شنونده و یا خواننده تغییر دادند و راه را برای بحث در مورد «تجربه‌ی زیبایی شناختی[1]»، و همچنین بعدها «خواص زیبایی شناسی[2]» گشودند. دیوید هیوم درمقاله‌ی «درباره‌ی ملاک ذوق»، تلاشی را جهتِ آشتی دادنِ دو مفهومِ ظاهرا متناقض پی می‌گیرد. از یک سو، تفاوتِ ذوق‌ها بدیهی به‌نظر می‌رسد. «آنچه که شما واقعا فوق‌العاده می‌پندارید ممکن است برای من وحشتناک یا حتی منزجرکننده باشد!» این موضوع برای هنر نیز صادق است، اگرچه برای [چیزی مانندِ] بستنی نیز به همین‌گونه است. ذوق، مسئله‌ ناشی از عواطف است، ناشی از این که من چگونه چیزها را حس می‌کنم.

   یک زمان، شخصِ من، درمورد اینکه هیچ مجالی برای بحث وجود ندارد قاطع است: اگر چیزی برای من زیبا ظاهر شود، پس آن برای من زیبا است؛ پایان بحث! اما آیا بحث، باید در اینجا پایان یابد؟ به نظر می‌رسد که ذوق به طور کلی موضوعی نسبی نیست، زیرا هرکسی موافقت خواهد کرد(آوردن مثال‌های هیوم به صورت امروزی) که شکسپیر[3] نویسنده‌ی بزرگتری نسبت به جان گریشام است، کلترانس بزرگتر از کنی جِی است، و اثر پیکاسو بهتر از آنچه که شما بر روی کارت‌های هال مارک می‌بینید، و غیره. حتی اگر کسی به دفاع از عقیده‌ای مخالف برآید، «هیچ کس به چنین ذوقی وقعی نمی‌نهد، و ما رسما آن را پوچ و مضحک اعلام می‌کنیم».

   هیوم بین دو موضعِ متفاوت با بیانِ اینکه در واقع، ملاک‌هایی برای ذوق وجود دارد آشتی برقرار می‌کند. این ملاک‌ها یک توافق عامِ حاصل از تجربه را در موردِ «احساساتِ مشترک بشری[4]» نشان می‌دهند. دلیلِ نفیِ ذوقِ هر شخص به تنهایی، از همین ملاک ها پیروی می‌کند؛ به قول  هیوم «این عواطفِ پالاینده‌ی ذهن، از یک سرشتِ بسیار حساس و لطیف سرچشمه می‌گیرند، و نیاز به اجماعی از شرایطِ بسیار مساعد جهتِ طرح‌ریزی بازی شان [منظور به‌کارگیری تخیل است] توسط استعداد ذاتی، بر اساسِ اصول کلی و بنا نهاده‌شان دارند که همچون یک ماشین، کمترین ممانعت بیرونی برای فنرهای کوچک‌ش، و یا کمترین بی‌نظمیِ درونی، حرکت‌شان را از بین می‌برد، و عملکردِ کل دستگاه را به‌هم می‌ریزد». بنابراین اگرچه تا حدی درست می‌نماید که «زیبایی در چشم ناظر وجود دارد» اما علی‌رغم آن هیوم معتقد است که «طبیعت، یک زیباییِ جامع و مشترک را همچون پیوندی، میان فرم و احساسات برقرار کرده است». هیوم دو آزمون را جهت تشخیص اثر هنری پیشنهاد می‌دهد. اولین آزمون، آزمون زمان است، که خیلی برای آثار جدید مناسب به‌نظر نمی‌رسد؛ این آزمون معتقد است آنچه که توسط نسل‌های بسیاری از برآوردکنندگانِ هنر به‌عنوان اثر هنری فاخر شناخته شده‌است باید بزرگ دانسته شود، زیرا احساسات مشترک بشری آن را تائید می‌کنند. آزمون دوم هیوم، در واقع یک آزمون نیست، بلکه بیشتر روشی توصیه شده برای منتقدان و برآوردکنندگانِ هنر است که در اینجا، به اجمال، این اصول را که وی برای درک و نقدِ هنر وضع کرده است فهرست می کنیم:

1. آغاز با ابزار مناسب: برای تشخیص «احساس زیبایی[5]» به طور مطمئن، نیاز به «تخیل حساس[6]» است.

2. تکرار[تمرین گونه]، تکامل می‌بخشد: تجربه‌ی بیشتر در مشاهده‌ی آثار هنری، منجر به قضاوت بصیرانه‌تر می‌شود.

3. اتخاذ نگاه‌های چندگانه: آنچه در اولین بررسی از دست می‌رود ممکن است در سومین یا چهارمین نگاه بدست آید.

4.مقایسه اثر بادیگر آثارِ شبیهِ آن: این عمل کمک به دیده شدنِ آن چه می‌کند که ممکن است بر اثر نادیده گرفتن این روش از دست رود.

5. رهاسازی ذهن از تعصبات: تا آنجا که ممکن است، باید هر گونه علاقه‌ی خاص شخصی که ممکن است در برابر اثر بوجود آید فراموش گردد. (به عنوان مثال، برای اینکه خالق اثر، یکی از بستگان شما است، یا این که شما هزینه‌ی زیادی را برای آن پرداخت کرده‌اید، و یا شما موافق یا مخالف مضمون و یا اجزاء اثر هستید). بهتر است سعی، در جهتِ یک ناظرِ بی‌طرف بودن باشد.

 

   اجماع همه‌ی این توصیفات با یکدیگر آسان نیست؛ برای همین است که به قول هیوم «یک داور حقیقی در هنر، شخصیتی نادر است». با این حال، چنین داورانی را می‌توان یافت، که در نتیجه حکم‌های آنان را ملاکی جهت نقد قرار داد. «حس قویِ یگانه با عواطف حساس، بالا بردن بصیرت هنری توسط تکرار در مشاهده، تکامل از طریق مقایسه و رهایی از هرگونه تعصب، می‌تواند منتقدان را به این ویژگی ارزشمند ملقب سازد؛ و حکم مشترک این چنینی، هرکجا که یافت شود، ملاک واقعی ذوق و زیبایی است.» اگرچه ممکن است کسی گمان کند که داوری انتقادی، بیش از حد سازنده‌ی موضوعی سطح بالا است، هیوم بیان می‌دارد که قضاوت‌های چنین منتقدانی، تنها در جایی که توسط دیگر ناظران تائید شود اعتبار خواهد داشت و از آنجا که اساس ملاکِ ذوق، «احساسات جامع بشر[7]» است، یک تمایلی برای دیگران جهت هم صدایی با قضاوت انتقادی وجود خواهد داشت. [حال] در این باره بیاندیشید که آیا این موضوع درست است، و یا تا چه حد می‌تواند درست باشد، و تا چه اندازه‌ای فکر می‌کنید ذوق، یک موضوعِ تعریف شده‌ی فرهنگی، و یا یک موضوع ناشی از پایگاه طبقاتی است.

   هیوم مقاله خود را با دو صلاحدید در این مورد به پایان می‌برد. او بیان می‌دارد که هر بحثی در بابِ محاسن اثر هنری نمی‌تواند با «ملاکِ ذوق» حل و فصل شود. یک تنوع طبیعی در احساسات وجود دارد، مانندِ دلیلی که برخی افراد، چیزی را تقاضا می‌کنند که برای برخی دیگر خواستنی نیست. از این رو ممکن است یک جوان، داستان‌های رمانتیک، و یک شخصِ پیر، فلسفه را ترجیح دهد. در اینجا هیچ ملاکی به‌کار نمی‌رود؛ یک ذوق بهتر از ذوق دیگر نیست، فقط یک نوع تفاوت است. مسئله‌ی مشابهی نیز در برخی از موارد، که ذوق از یک فرهنگ به فرهنگ دیگر تغییر می‌کند صادق است. آنچه که برای یک آمریکایی خنده‌دار است ممکن برای یک کره‌ای خنده‌دار نباشد، و بالعکس. این مسئله به‌راستی موضوعی ازتفاوت‌های فرهنگی است، و هیچ حقیقتِ میان فرهنگی‌ای درباره‌ی اینکه چه چیزی واقعا خنده‌دار است وجود ندارد.



[1] تجربه‌ی زیبایی شناختی                                              the aesthetic experience

[2] خواص زیبایی شناسی                                    aesthetic properties

[3] شکسپیر                  Shakespeare

[4] احساساتِ مشترک بشری  the common sentiments of mankind

[5] احساس زیبایی                                            the sentiment of beauty

[6] تخیل حساس             a delicate imagination

[7] احساسات جامع بشر       the universal sentiments of mankind

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">