تهران!
سه شنبه, ۳۰ آذر ۱۳۸۹، ۰۵:۳۸ ب.ظ
ای شـهر دوده ای نـوآر!
ای ظلــمات پر چـــراغ!
چقدر شلوغی های مزاحم ت،
راه بـــندان های گره خورده ت،
چــراغ های قــرمز طـــولانی ت،
را،
دوست دارم.
خواندن های بی اثرت،
راندن های بی هدف ت،
دیــــدن هـــای بـی ثمرت،
را،
دوست دارم.
زخــمه هــای بر دل ت،
شــکوه هــای در دل ت،
هجمــه هــای بر دل ت،
را،
دوست دارم.
ای شهر کثیف،
ای واهه ی سخیف،
با دست و پاهای استخوانی زمخت...
آن گاه که قرارعاشقانه ای* را،
بر هم می ریزی؛
آن روز که دو سینه مشتاق را،
در حسرت دیداری،
تنگ می کنی؛
آن زمـان که دو لـب گــرم را،
از بوسه های آتشین،
محروم میسازی؛
آن عصر که دو دلداده شیدا را،
با چشمانی خیس، از یکدیگر
جـدایشان گرداندی؛
تـــــــو را،
برای همه اینها،
دوست ت دارم؛
دوووووووووووو...ست ت دارم...!
تنها از آن روی که،
شاید،
:
دو نگاه خیس،
گره نخورد؛
دو سینه گرم،
مماس نشود؛
شراره های دو کام،
شیرآبه عسل نشود؛
و
ای کاش
:
عصری نرسد،
کآن دو دلداده شیدا،
بـــــه جـــــــدایی بروند...
پ . ن:
1- دقیقا منظور همان واژه Dating فرنگی هاست.
2- حک و اصلاح و قلمی کردن شعر در سر بوطیقای افلاطون آنگاه که دکتر شهین اعوانی درس گوید، وه چه...
3- این پست به خواست یک عزیز نوشته شده، البته مخاطب ش خاص نیست (برای کسی سوءتفاهم نشه!!!).
4- و ای کاش نرسد...
۸۹/۰۹/۳۰
ما خیلی وقت ه از دست رفته بودیم، شما تازه مطلع شدین!
;)
@معماریان:
ممنون که جواب کامنت وبلاگ ت رو میدی!
دوست عزیز من شما اول یه ترم رسانه پاس کن بعد نظریه های بنیادین اونو به خورد ما بده(از یاد نبرید که راه شما رو ما 3 سال پیش یه بار رفتیم ها!!!)
و البته من با حسن ظن تمام یک بار دیگه اون شات ها رو دیدم، همان نتیجه حاصل شد، حتی با توجه به نوع استایل های اون آدم ها یقینی تر شد برام!