دیگـــــــــــــــرگون

محلی برای یادداشت های حمیدرضا جیهانی

دیگـــــــــــــــرگون

محلی برای یادداشت های حمیدرضا جیهانی

۶۹ مطلب با موضوع «اندیشه، هنر، فلسفه و زیبایی شناسی» ثبت شده است

تیپ‌های شخصیتی

 

تیپ شخصیتی نوع سوم: شهرت طلب و مدیر

خصوصیات:

- در همه حال از خودشان تعریف می‌کنند، و گاهی افراط می‌کنند.

- همه چیز به آنها ربط دارد.

- در این افراد یک شور و شوق همیشگی وجود دارد.

- بازاریابان و مشاوران خوبی هستند.

- مدیریت را به صورت ذاتی در خون خود دارند.

- کیفیت برای آنها مهم نیست، چیزی که اهمیت دارد نتیجه است.

- فرصت طلب اند.

- شخصیت خود را در کار به اثبات می‌رسانند.

- اگر با او برخورد داشته باشی، بد برخورد می‌کند.

- شهرت برای او مهم است.

- بین عالم مادی و معنوی دچار درگیری درونی هستند.

- گاهی برای کسب شهرت، وارد عالم معنوی می‌شوند و از نذورات و ... استفاده می‌کنند.

- همیشه از راه میان‌بر استفاده می‌کنند.

- مرتب در حال بررسی عملکرد خودشان هستند.

- ریسک‌پذیر نیستند، همه چیز را می‌سنجند.

- پروژه‌های طولانی مدت را دوست ندارند، چون سریع می‌خواهند نتیجه بگیرند.

- با پول خودشان کار نمی‌کنند.

- بسیار تیزبین هستند.

- بندرت راجع به مسایل عاطفی حرف می‌زنند.

- به‌شدت علاقه دارند بحثی را پیش کشیده و ساعت‌ها درباره آن صحبت کنند.

- همه را برای خود رقیب می‌بینند.

- خیلی بلوف می‌زنند و اگر بلوف نشد، دروغ می‌گویند.

- نقطه ضعف آنان حسادت و غبطه‌ایست که می‌خورند.

 

شغل‌های مناسب این تیپ شخصیتی:

تمام مدیران کارامد جزء این تیپ شخصیتی هستند.

 

راه‌های اصلاح نقاط ضعف این تیپ شخصیتی:

- باید یاد بگیرید دنیا مسابقه نیست، و برنده شدن در آن اهمیتی ندارد.

- باید بدانید او بدون موفقیت‌هایش نیز اهمیت دارد.

- باید مواظب باشید، بخاطر حسادت ضربه نخورید.

 

راه برقراری ارتباط با این تیپ شخصیتی:

- باید با او همگام شوی، و با سیاستی برخورد کنی که انگار حق با اوست.

- با او درگیر نشو، عمدا خود را روی زمین بیانداز، که او حس کند برنده است.

- برای فروش به این تیپ شخصیتی، باید مرتب از سود برایش حرف بزنی!

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۷ مرداد ۹۰ ، ۱۵:۳۰
حمیدرضا جیهانی

تیپ‌های شخصیتی

تیپ شخصیتی نوع دوم: مهرطلب و امدادرسان

خصوصیات:

- عشق خدمت دارند.

- خوراک آنها باید تامین شود، خوراکشان "ارتباطات" است، بدون ارتباطات بیمار می‌شوند.

- همیشه حاضرند برای شما کاری کنند، دارای از خودگذشتگی بالا هستند.

- بسیار ایثارگر اند و غصه دیگران را می‌خورند.

- همیشه وقتشان در اختیار بقیه است، هیچ وقت نمی‌گویند کمک می‌‌خواهم! شهامت کمک گرفتن را ندارند.

- معمولا در اواخر عمر افسردگی می‌گیرند؛ چون مرتب به مردم کمک می‌کنند، ولی جواب نمی‌گیرند.

- احساس تعصب و غیرت نسبت به داشته‌هایشان دارند.

- گاهی کار شرکت را به خانه برده و بر عکس.

- باید برای خودشان فعالیت اجتماعی داشته باشند.

- به صورت ذاتی دنبال راه حل هستند.

- مشاوران خوبی هستند.

- یا خیلی خوب حرف میزنند، یا چرت و پرت می‌گویند.

- روزی دو سه بار قهر میکنند، ولی زود آشتی می‌کنند؛ گاهی اوقات بسیار دوری می‌کنند، چون به توجه شما نیاز دارند.

- تلاش می‌کنند خیلی نزدیک شوند، به همکاربودن قانع نیستند، اکثرا به ازدواج منجر می‌شود.

- از این‌که به هیچ چیز نیاز ندارد، احساس غرور می‌کند؛ درصورتی‌که روی آن نیازها درپوش گذاشته است.

- از این موضوع دلخور است که چرا دیگران قدر زحمات او را نمی‌دانند.

 

شغل‌های مناسب این تیپ شخصیتی:

- مربی گری

- مشاور

- امدادرسان

- سخنران

 

راه‌های اصلاح نقاط ضعف این تیپ شخصیتی:

- در کمک به دیگران، باید تعادل را رعایت کنید.

- باید بدانید همه انسان‌ها بهم نیاز دارند، و تقاضای کمک امری طبیعی است.

 

راه برقراری ارتباط با این تیپ شخصیتی:

- از او کمک بخواه و احساسات او را جریحه دار کن.

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۶ مرداد ۹۰ ، ۱۵:۱۰
حمیدرضا جیهانی

تیپ‌های شخصیتی

تیپ شخصیتی نوع اول: عالی طلب، ناظم

خصوصیات:

- علاقه‌مند به جزییات هستند.

- زود عصبانی می‌شوند، ولی فقط از چشمها و قلبشان می‌توان فهمید.

- در کار بسیار جدی هستند و دو کار را با هم نمی‌توانند انجام دهند.

- انتقادکننده‌های خوبی هستند و درعین حال انتقاد پذیرند.

- اصلا اهل شوخی نیستند، ولی براحتی با بقیه ارتباط برقرار می‌کنند.

- بی‌وقفه سر اصل مطلب می‌روند.

- تصمیم آنها عوض نمی‌شود.

- باید تمام جزییات را به او بگویید، در غیر این‌صورت به او بر می‌خورد.

- بسیار مسوولیت پذیرند.

- پیوسته احساسات خود را پنهان می‌کنند، ولی اگر یخ آنها آب شود از آن طرف بوم می‌افتند.

- اهل رفاقت نیستند، همیشه فاصله را رعایت می‌کنند.

- دعوا نمی‌کنند، فقط عصبانی می‌شوند.

شغل‌های مناسب این تیپ شخصیتی:

- کارمند

- مدیر داخلی

- مدلینگ

 

راه‌های اصلاح نقاط ضعف این تیپ شخصیتی:

- باید انعطاف‌پذیری را در خود ایجاد کنند، و باورکنند هیچ چیز انتها ندارد.

- باید از احساساتشان حرف بزنند.

- باید بدانند کیفیت به مرور زمان حاصل می‌شود.

راه برقراری ارتباط با این تیپ شخصیتی:

- آنها تامین منابع مالی را زود می‌خرد.

- باید دایم از سود برایشان حرف بزنی.

- اصلا برایشان چاپلوسی نکن!

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۵ مرداد ۹۰ ، ۱۵:۲۶
حمیدرضا جیهانی

همه می توانند کارآفرین باشند

   بطور ساده کارآفرین به شخص حقیقی یا حقوقی‌ای گفته می‌شود که توانایی تحمل ریسک (غالبا مالی) را دارد و می‌تواند یک ایده اولیه را به یک فعالیت اقتصادی تبدیل کند.

   همه ما می توانیم یک کارآفرین باشیم، چه کارمند، چه کشاورز و... در هر پست و مقامی که باشیم در راه انجام فعالیت‌های خود می‌توانیم کارآفرین بوده و ایده‌های خود برای بهبود انجام کارها را به واقعیت تبدیل کنیم و ارزش‌آفرینی کنیم.

   یک کشاورز می‌تواند با راه‌اندازی روش‌های جدید کاشت، آبیاری، نگهداری و... کمیت یا کیفیت محصولات خود را بالا ببرد.

   یک کارمند می‌تواند برای انجام فعالیت‌های روزانه و البته در چهارچوب اختیارات خود روش‌های جدیدی را اختیار کند، تا انجام کارها برای خود و ارباب رجوع سریع‌تر و با کیفیت بالاتری صورت پذیرد.

   یک مهندس یا شرکت می‌تواند با قبول هزینه‌های تولید آزمایشگاهی، نمونه‌ای از یک محصول را تولید کرده و در صورت مفید بودن آنرا تولید انبوه نماید و به جامعه خود خدمت کند.

   یک مربی تیم فوتبال می‌تواند با اتخاذ روش‌های مدیریتی و خلاقیت در arrange یک تیم به موفقیت‌های بسیار دست پیدا کند.

   نمونه‌های دیگر را شما بگویید... .

   همانطور که دیدید در تمام مثال‌هایی که آورده شد نوعی ریسک وجود دارد. این ریسک ممکن است باعث از بین رفتن محصول کشاورز شود یا باعث شود تا کارمند توبیخ یا اخراج شود و یا سرمایه‌گذاری آن مهندس یا شرکت به هدر رود؛ و دست آخر آنکه آن مربی تیم ممکن است سمت یا اعتبار خود را از دست دهد. بنابراین مشاهده می‌کنید که بسادگی میتوان این نتیجه را گرفت که "کارآفرینی بدون ریسک امکان‌پذیر نمی‌باشد." شاید از همین جمله بتوان فهمید که چرا در کشور ما در میان جوانان کارآفرینی جایگاه والایی ندارد، در نوبت‌های بعدی بحث مستوفایی در این آسیب‌شناسی خواهیم داشت.

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۳ فروردين ۹۰ ، ۱۷:۴۴
حمیدرضا جیهانی

 رفقای متاهل بخوانید!!!

اظهار محبت بیشتر: ایمان بیشتر

پیامبر عزیز خدا(صلی الله علیه و آله) می‌فرمایند:

کلما ازداد العبد ایمانا ازداد حبا للنسآء؛

هرچه ایمان بنده زیاد شود، محبت‌اش به همسران نیز زیاد می شود.

بحار الانوار، ج 103، ص 228.

.

.

.

دوستدار اهل بیت(علیهم السلام) دوستدار همسر است

امام صادق(علیه السلام) می‌فرمایند:

کل من اشتد لنا حبا اشتد للنساء حبا؛

هرکس بیشتر دوستدار ما(خاندان عصمت و طهارت) باشد، به زن‌ها(همسرش) نیز بیشتر دوستی می کند.

بحار الانوار، ج 103، ص 227.

.

.

.

صفای زندگی اینجاست، اینجا

حضرت امیرالمؤمنین علی(علیه السلام) می‌فرمایند:

فدارها علی کل حال واحسن الصحبة لها فیصفو عیشک؛

همیشه با همسرت مدارا کن، و با او به نیکی همنشینی کن تا زندگیت باصفا شود.

مکارم الاخلاق، ص 218.

.

.

.

از تکبر و خشونت بپرهیز

پیامبر عزیز خدا(صلی الله علیه و آله) می‌فرمایند:

خیر الرجال من امتی الذین لایتطاولون علی اهلیهم و یحنون علیهم ولا یظلمونهم؛

بهترین مردان امت من، آن کسانی هستند که نسبت به خانواده خود خشن و متکبر نباشند و بر آنان ترحم و نوازش کنند و به آنان آزار نرسانند.

مکارم الاخلاق، ص 216.

.

.

.

سیلی، هرگز!

پیامبر عزیز خدا(صلی الله علیه و آله) می‌فرمایند:

فای رجل لطم امراته لطمة، امرالله عزوجل مالک خازن النیران فیلطمه علی حر وجهه سبعین لطمة فی نار جهنم؛

هرکس به صورت زنش سیلی بزند، خداوند به آتشبان جهنم دستور می دهد تا در آتش جهنم هفتاد سیلی بر صورت او بزند.

مستدرک الوسائل، ج 14، ص 250.

.

.

.

من تو را دوست دارم

پیامبر عزیز خدا(صلی الله علیه و آله) می فرمایند:

قول الرجل للمراة انی احبک لا یذهب من قلبها ابدا؛

این گفتار مرد به همسرش که «من تو را دوست دارم » ، هرگز از قلب زن بیرون نمی رود.

وسائل الشیعة، ج 14، ص 10.

.

.

.

تامین سعادت دینی و دنیایی همسر

پیامبر عزیز خدا(صلی الله علیه و آله) می‌فرمایند:

للمراة علی زوجها ان یشبع بطنها، و یکسو ظهرها، ویعلمها الصلاة والصوم والزکاة ان کان فی مالها حق، ولاتخالفه فی ذلک؛ حق زن بر شوهرش این است که او را سیر کند، لباس بپوشاند، نماز و روزه و زکات را -اگر در مال زن حق زکاتی است- به او یاد دهد، و زن نیز در این کارها با او مخالفت نورزد.

مستدرک الوسائل، ج 14، ص 243.

.

.

.

این هم جهاد در راه خداست

امام رضا(علیه السلام) می‌فرمایند:

الکآد علی عیاله من حل کالمجاهد فی سبیل الله؛

کسی که از راه حلال برای تامین رفاه خانواده اش تلاش می کند، همچون مجاهدی است که در راه خدا جهاد می کند.

بحارالانوار، ج 104، ص 72.

.

.

.

آیا هدیه هم می خری؟

پیامبر عزیز خدا(صلی الله علیه و آله) می‌فرمایند:

من دخل السوق فاشتری تحفة فحملها الی عیاله کان کحامل صدقة الی قوم محاویج ولیبدا بالاناث قبل الذکور فان من فرح ابنته فکانما اعتق رقبة من ولد اسماعیل ومن اقر بعین ابن فکانما بکی من خشیة الله ومن بکی من خشیة الله ادخله الله جنات النعیم؛

هرکس به بازار رود و هدیه ای برای خانواده اش بخرد و ببرد، [پاداش او] مانند کسی است که برای نیازمندان صدقه می برد[و هنگامی که هدیه را به خانه می برد]؛ باید، قبل از پسران، به دختران بدهد، زیرا کسی که دخترش را شادمان کند، مانند کسی است که یک بنده از فرزندان اسماعیل را آزاد کرده است . و هرکس [با دادن هدیه ای] چشم پسری را روشن کند، گویا از ترس خدا گریسته است و هر کس از ترس خدا بگرید، خداوند او را داخل نعمت های بهشت کند.

وسائل الشیعة، ج 15، ص 227.

.

.

.

بازار و خرید گوشت

امام سجاد(علیه السلام) می‌فرمایند:

لان ادخل السوق ومعی درهم ابتاع به لحما لعیالی وقد قرموا الیه احب الی من ان اعتق نسمة؛

برای من به بازار رفتن و خرید یک درهم گوشت برای خانواده ام که میل به گوشت دارند، از بنده آزاد کردن دوست داشتنی تر است.

وسائل الشیعة، ج 15، ص 251.

.

.

.

سوغاتی را فراموش نکن

امام صادق (علیه السلام) می‌فرمایند:

اذا سافر احدکم فقدم من سفره فلیات اهله بما تیسر؛

هرگاه یکی از شما به مسافرت رود و سپس از سفر برگردد، پس باید برای خانواده خود به اندازه ای که توانایی دارد سوغاتی بیاورد.

وسائل الشیعة، ج 8، ص 337.

.

.

.

برای او آرایش می کنی؟

امام باقر(علیه السلام) می فرمایند:

النسآء یحببن ان یرین الرجل فی مثل ما یحب الرجل ان یری فیه النسآء من الزینة؛

همان گونه که مردان دوست دارند زینت و آرایش را در زنانشان ببینند، زنان نیز دوست دارند زینت و آرایش را در مردانشان ببینند.

مکارم الاخلاق، ص 80.

.

.

. 

خانه را گرم نگه دار

امام رضا (علیه السلام) می‌فرمایند:

بنبغی للمؤمن ان ینقص من قوت عیاله فی الشتآء ویزید فی وقودهم؛

سزاوار است که مؤمن در زمستان از خوراک خانواده اش کم کند، و بر [چوب و زغال و] وسیله گرم کننده آنان بیفزاید.

وسائل الشیعة، ج 15، ص 249.

.

.

.

شاد ساختن خانواده در مناسبت های فرخنده

راوی می گوید به امام صادق(علیه السلام) عرض کردم: حق زن بر شوهرش چیست؟ حضرت فرمودند:

... ولاتکون فاکهة عامة الا اطعم عیاله منها ولایدع ان یکون للعید عندهم فضل فی الطعام وان یسنی لهم فی ذلک شی ء ما لم یسن لهم فی سآئر الایام؛

... هر میوه ای که همه مردم از آن می خورند، باید به خانواده اش بخوراند و در روزهای عید خوراک آنان را افزایش دهد، و چیزهایی برای آنان فراهم کند که در روزهای دیگر فراهم نمی کرده است.

وسائل الشیعة، ج 15، ص 227.

.

.

.

تهمت و سوء ظن هرگز

امام صادق(علیه السلام) می‌فرمایند:

لاتقذفوا نسآءکم فان فی قذفهن ندامة طویلة وعقوبة شدیدة؛

به زنان خود تهمت نزنید [و نسبت ناروا ندهید]، زیرا در این کار، [برای شما] پشیمانی طولانی و کیفر سختی خواهد بود.

بحارالانوار، ج 103، ص 249.

.

.

.

خدا کند تو بیایی

پیامبر عزیز خدا(صلی الله علیه و آله) می‌فرمایند:

هلک بذی المروة ان یبیت الرجل عن منزله بالمصر الذی فیه اهله؛

از جوانمردی دور است که [مردی] در شهری که خانواده اش هستند باشد، ولی در غیر خانه خود بخوابد.

وسائل الشیعة، ج 14، ص 122.

.

.

.

آداب ورود به خانه

امام صادق(علیه السلام) می‌فرمایند:

یسلم الرجل اذا دخل علی اهله واذا دخل یضرب بنعلیه ویتنحنح یصنع ذلک حتی یؤذنهم انه قد جآء حتی لا یری شیئا یکرهه؛

هنگامی که مرد با خانواده اش برخورد می کند، [به آنان] سلام کند و هنگام ورود با صدای کفش و با سرفه کردن، خانواده‌اش را از آمدن خود با خبر کند، تا اینکه چیزی نبیند که او را ناخوش آید.

بحارالانوار، ج 76، ص 11.

.

.

.

در کنار همسر نشستن

پیامبر عزیز اسلام(صلی الله علیه و آله) می فرمایند:

جلوس المرء عند عیاله، احب الی الله تعالی من اعتکاف فی مسجدی هذا

نشستن مرد در کنار خانواده اش، نزد خدای بزرگ دوست داشتنی تر از اعتکاف[و نشستن] در این مسجد من است.

میزان الحکمة، ج 4، ص 287.

.

.

.

تا کنون لقمه در دهانش گذاشته ای؟

پیامبر عزیز خدا(صلی الله علیه و آله) می فرمایند:

«ان الرجل لیؤجر فی رفع اللقمة الی فی امراته؛

مرد در برابر لقمه ای که در دهان زنش می گذارد، پاداش می برد.

المحجة البیضاء، ج 3، ص 70.

.

.

.

کتک نزن، فریاد نکش!

پیامبر عزیز خدا(صلی الله علیه و آله) به یکی از زنان درباره حق زن بر شوهرش می فرمایند:

حقک علیه ان یطعمک مما یاکل ویکسوک مما یلبس ولا یلطم ولا یصیح فی وجهک؛

حق تو بر شوهرت این است که از آنچه خود می خورد به تو غذا دهد، و از آنچه خود می پوشد تو را نیز بپوشاند، و به روی تو سیلی نزند و فریاد نکشد.

مکارم الاخلاق، ص 218.

.

.

.

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۱ اسفند ۸۹ ، ۱۸:۴۶
حمیدرضا جیهانی

یکم- افسانه مخملی کودتا و کشته شدگان ش؛
از سال قبل که افسانه کشتار و جنایت بر علیه مردم توسط حکومت و لباس شخصی های ش نقل هر محفل اپوزیسیونی و محل تامل دوستان خودی شده بود، کرارا واژه ای را می شنیدم که از سویی جدا دردناک بود و از سوی دیگر طنزی برای شادی و مضحکه ای برای ارزیابی میزان عقل ناآگاهان!
 از یک سو مرگ هیچ یک از حاضران در اغتشاشات خیابانی فتنه بعد انتخابات تائید نمی شد و از سوی دیگر سران نامحترم فتنه هر روز یرای سیر کردن شکم های دریوزه خود به ظرف حلوای مراسم ختم، سوم، هفته و چهلم شهدای خودساخته من در آوردی شان دست دراز میکردند!
هدف هم تنها یک چیز بود، که در اثر اهمال یکی از همپالکی های شان به زبان رانده شده بود: جنبش خون می خواهد! حال به چه هزینه ای؟ بماند...
   
دوم- استفاده ابزاری از مقدسات؛
آن کلمه، واژه مقدس شهید بود، واژه ای که بار معنایی به فراخنای همیشه تاریخ داشته است...
یکایک مردمان این مرز و بوم و هرکجای جهان را که پرسش کنید، در معنای این کلمه مقدس سخنانی ژرف و زیبا تحویل تان خواهند داد؛ شهادت را هنر مردان خدا می دانند و نه کار مردم خداجوی طرفدار آقای مهندس...! زیرا همه را با آن انسی از جهانی دیگر است...
شهید و شهادت، تعریف خاص خود دارد، شهید کسی است که در راه خدا ( فی سبیل الله ) و برای حفظ و پاسداشت امری از اوامری الهی درطی مجاهده به دست جبهه مقابل حق آسیب ببیند و جان ببازد، حال آیا سرکارعلیه ندا خانم آقا سلطان شهید هستند (با عنایت به عکس ها و اطلاعات منتشره از ایشان!) و یا جیره خواران اجانب!؟
حیرت آنجاست که همان کسانی که زمانی شهید و شهادت را تخطئه می کردند، تفکر ایثار و شهادت را خودکشی و خشونت طلبی می نامیدند؛ امروز مقتولین افسانه ای مطامع خود را شهید می نامند، شهدای راه دموکراسی!!!
            العجب و کل العجب که در اثر کم کاری های ما، جای حق و باطل عوض می شود، و از هیچ یک از شهدای واقعی مظلوم فتنه 88 نه سخنی هست و نه عکسی، دریغ از بزرگداشت و تجلیلی...؛ تا کی!؟
تا آنجا که حتی در ابتدای کار شایع شد: کسانی که در کهریزک بوده اند، از نظر بنیاد شهید و امور ایثارگران، شهید هستند!!!
سوم- حیف بعد عدم...؛
از آنروز تا حال، هر وقت سخن از شهدای جنبش به اصطلاح سبز مطرح می شد، به یاد شعری می افتادم از طنزپرداز قوی دست و شیرین قلم این دیار، جناب ابوالفضل زرویی نصرآباد، که در فضایی محاوره ای در مخاطبه با سید ابراهیم نبوی (طنزنویس و روزنامه نگار سال های جامعه مدنی) سروده شده بود که آنجا در فضای همکاری و دوستی به او تذکراتی داده بود، از جمله در بخشی از آن مثنوی طنز(از طریق لینک کامل ش را بخوانید، شیرین است) اشاره ای به اکبر گنجی و ماجرای محکومیت دادگاهی ش کرده بود؛ و تعریضی بر شهید خواندن او در صورت هلاکت احتمالی!
فی المثل شخص « اکبر گنجی » / - گرچه از حرف بنده می‌رنجی -
می‌شود عاقبت هدر، خونش / می‌گذارند دست کم، ...
- اکبر گنجی آشنای من است / یار دیرین و با وفای من است
می‌کنم کیف از نوشته‌ی او / صحبت تازه و برشته او
می‌نویسند، حیف، بعد عدم / روی گورش « شهید راه قلم » !-
آن چنان مرگ و این چنین مرده / هر که گفته شهید ... خورده!


حال حکایت ما و این شهدای رنگین است!
            چهارم- دوست دختر! شهید!!!
در پی نمایش احساسی اخیر سایت راه سبز در خصوص شهدای جنبش سبز و راه آزادی بسوی مجسمه آزادی، و انتشار نامه عاشقانه و خاطره گویی های دوست دختر(!) شهید(؟؟؟) امیر جوادی فر! دریغ م آمد که این متن را قلمی نکنم و از حقیقت شهادت این « شهید راه آزادی» هم بند با محسن روح الامینی و محمد کامرانی که جزء بازداشت شدگان کهریزک بودند سخن نگویم!!!
            دوستی می گفت: تا حالا مادر شهید دیده بودیم، همسر شهید دیده بودیم، دختر شهید دیده بودیم، خواهر شهید دیده بودیم، برادر و پدر و... شهید دیده بودیم؛ ولی دوست دختر! شهید! دیگه ندیده بودیم، که نمردیم و به برکت فتنه سبز و توهمات نخست وزیر دوران امام دیدیم.
لینک های زیر تعدادی از عکس و فیلم هایی است که در این باب در فضای مجازی منسوب به ایشان منتشر شده، به لحاظ عدم ضرورت باز نشر نمی کنم، خواستید خودتان ملاحظه فرمائید.
۶ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۷ بهمن ۸۹ ، ۱۲:۱۴
حمیدرضا جیهانی
من،
دیوانه‏ی
آن لحظاتی هستم
که
چشم در چشم،
نفس‏هایمان به شماره می‏افتد
و
ما،

بی‏هیچ کلامی،
بی‏هیچ اشاره‏ای


خواهش
بوسه‏های
پایان‏ناپذیرمان را
با یک بوسه جدی
اجابت می‏کنیم...
۳ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۱ بهمن ۸۹ ، ۱۶:۵۸
حمیدرضا جیهانی
من از مجادله ی نگاه و دود،

در غم انگیز ترین غروب یک کافه می آیم؛


امان بده بگذار تا نفس بکشم،


نگاه نکن!
نخند!

بی گدار به آب نزن!


من از نگاه بی قرار می ترسم،
از این سکوت بی اختیار،
و لرزش دستم،
و زل زدن هام به آتش سیگار...


نگاه نکن!
نخند!


زمان،
زمانِ فرو ریختن یک مرد است!


امان بده!
بگذار تا نفس بکشم...


پ.ن 1 :        در شعر من حقیقت یک ماجرا کم است.
پ.ن 2 :         تو از نگاه کلاغی که رفت فهمیدی..       من از نگاه کلاغی که رفت می ترسم!
پ.ن 3 :         این شعر یک یکشنبه ی غمگین بود.





پ ن 1 :  این مطلب از دیگران برداشته شده، در گودر اینجاست!

پ ن 2 :  ای کاش پ ن اول راست باشد، وگرنه آن ماجرای حقیقت جانگداز و جان گزا می بود!

پ ن 3 :  امان از وقتی روزهای هفته رنگ به خود بگیرد...
۳ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۰ دی ۸۹ ، ۱۷:۵۷
حمیدرضا جیهانی

         ای شـهر دوده ای نـوآر!
         ای ظلــمات پر چـــراغ!
                        چقدر شلوغی های مزاحم ت،
                        راه بـــندان های گره خورده ت،
                        چــراغ های قــرمز طـــولانی ت،
                                                                    را،
                                                                        دوست دارم.


خواندن های بی اثرت،
راندن های بی هدف ت،
دیــــدن هـــای بـی ثمرت،
                                را،
                                      دوست دارم.

زخــمه هــای بر دل ت،
شــکوه هــای در دل ت،
هجمــه هــای بر دل ت،
                               را،
                                      دوست دارم.


ای شهر کثیف،
ای واهه ی سخیف،
با دست و پاهای استخوانی زمخت...

       آن گاه که قرارعاشقانه ای* را،
                                             بر هم می ریزی؛
       آن روز که دو سینه مشتاق را،
                                              در حسرت دیداری،
                                                                        تنگ می کنی؛
       آن زمـان که دو لـب گــرم را،
                                             از بوسه های آتشین،
                                                                        محروم میسازی؛
       آن عصر که دو دلداده شیدا را،
                                             با چشمانی خیس، از یکدیگر
                                                                         جـدایشان گرداندی؛


تـــــــو را،
              برای همه اینها،
                                  دوست ت دارم؛
                                                      دوووووووووووو...ست ت دارم...!
  
       تنها از آن روی که،
       شاید،
       :
       دو نگاه خیس،
                          گره نخورد؛
       دو سینه گرم،
                           مماس نشود؛
       شراره های دو کام،
                        شیرآبه عسل نشود؛


       و
       ای کاش
       :
       عصری نرسد،
                            کآن دو دلداده شیدا،
                                                      بـــــه جـــــــدایی بروند...



پ . ن:
1- دقیقا منظور همان واژه  Dating فرنگی هاست.
2- حک و اصلاح و قلمی کردن شعر در سر بوطیقای افلاطون آنگاه که دکتر شهین اعوانی درس گوید، وه چه...
3- این پست به خواست یک عزیز نوشته شده، البته مخاطب ش خاص نیست (برای کسی سوءتفاهم نشه!!!).
4- و ای کاش نرسد...
۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۰ آذر ۸۹ ، ۱۷:۳۸
حمیدرضا جیهانی


            امشب دوباره توفیق زیارت حضرت شاه عبدالعظیم حسنی به دست آمد، پس از زیارت، در شبستان حرم بر سر مزار مرحوم آیت الله شیخ عبدالکریم حق شناس تهرانی(از علمای اخلاقی معروف تهران که اخیرا به رحمت خدا رفته) با حجت الاسلام حاج آقای جاودان برخورد کردم (ایشان از خواص و نزدیکان مرحوم حق شناس بوده)؛ حاج آقای جاودان از آن دسته آقایانی است که تماشا کردن شان تذکار و یادآوری حضرت حق است، چه رسد به لحن حرف های شیرین و دل نشین ش.

مناسبت مکان سخن را به اینجا رساند که خصلت و کمال مرحوم آقای حق شناس این بود که: کلام حضرات معصومین رو به گوش جان شنیده بود و در مقام عمل برآمده بود، وقتی دیده بود نظر امام معصوم این است که نماز جماعت بخوانید، دنبال عمل کردن به آن رفته بود؛ ودر توضیح ش گفتند: ایشان وقتی به احادیث و نظرات معصومین رسیده بود که نماز جماعت بخوانید بپا کنید، نماز شب بخوانید و... آن ها را به مثابه امر مستقیم امام حاضر واجب الطاعه برداشت کرده بود و بجای آنکه رد شود [بزعم من یعنی بگوید: خب انشاءالله عمل میکنیم و وعده بعد دادن...] همچون امر امام ناظر و حاضر بدنبال اطاعت و عمل کردن آن رفته بودند و قس علیهذا نماز شب و اکرام فقرا و نیازمندان.

حاج آقای جاودان خاطره ای تا به حال طرح نشده در همین باب از مرحوم حق شناس گفتند که: چند سال قبل مشهد مشرف بودم که حاج آقا هم بدون برنامه آمدند (البته به ما نگفتند چرا آمده اند، ولی بعدا از طریقی مطلع شدیم که حضرت آقا مقام معظم رهبری برای حل یکی از مسائل کشوراز ایشان درخواست کرده بودند که جهت دعا به مشهد الرضا«علیه السلام» مشرف شوند)، در خدمت شان به حرم مشرف شدیم و بعد از زیارت و اعمال وقت دعا، رو کردند سمت مضجع شریف حضرت رضا«علیه الآلاف والتحیه والثنا» و فرمودند: شما فرموده اید نماز جماعت بخوانید و من از ابتدا نماز به جماعت خوانده ام، حال برای درخواستم شفیع آورده ام...!
۴ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۴ آذر ۸۹ ، ۲۳:۵۱
حمیدرضا جیهانی