دیگـــــــــــــــرگون

محلی برای یادداشت های حمیدرضا جیهانی

دیگـــــــــــــــرگون

محلی برای یادداشت های حمیدرضا جیهانی

۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «شعر» ثبت شده است

روزی روزگاری

جایی در دوردست‌ها یک آدم‌ی بود؛

مــرد بود؛

که

با آرزوهای‌ش، در تنها نقاشی‌اش مرد.

 

 تصویر ضمیمه: نقاشی رنگ و روغن آقای هادی منفرد

حالا

این تو

و

این صحنه،

بیا برای‌م نقش بزن!

 

برعکس مردن آن مرد،

همراه با چندتایی بیت بغض،

یا با چندتایی چشم تر،

این رنگـها،

همه مال تـــو؛

 

اما...،

فقط حق داری

در خلوت‌ت دستکاری‌شان کنی!!!

نقاش رسوا .

شاعر محفوظ .

92/7/3

---

پ.ن: تصویر مورد استفاده، نقاشی رنگ و روغن متعلق به آقای هادی منفرد با عنوان: "کفشهایت را بکن" است.

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۳ مهر ۹۲ ، ۲۲:۱۸
حمیدرضا جیهانی

به‌گاهِ آمدن
به‌گاهِ آمدن ام،
در آغوشت خواهم گرفت؛

سرم را میان گیسوان‌ت خواهم کرد،

و سینه‌ام را،
پر از عطرِ با تو بودن

خواهم نمود؛

و چشم در چشم...

در اوجِ آرامش و احساس

آغوشت را تنگ تر کن...

می خواهم کم بیاورم نفس‌هایم را
تا شماره کنی حجم لذتم را،
از

با

"تو"

بودن...

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۷ تیر ۸۹ ، ۱۷:۱۴
حمیدرضا جیهانی